از قلب مادر تا قلب ايران!
محمد شمخاني
مادر مرحومم سالها بيماري حاد قلبي داشت و بهرغم توصيه اكيد پزشكان به جراحي، چون به شدت از خون ميترسيد، هي طفره ميرفت و آن را به تعويق ميانداخت. در اين بين، برخي اعضاي خانواده هم براي آنكه به دل او راه بروند، ضرورت جراحي را انكار ميكردند و اين وسط من بودم كه به خاطر اصرار به انجام اين كار، از چشم مادرم ميافتادم. تا اينكه زد و كار به جاهاي باريك كشيد و بستري شدنهاي مكرر او در سيسييو، مرا واداشت تا او را به ترفندي از همدان به تهران بكشانم و به بيمارستان قلب شهيد رجايي برسانم و همان جا بستري و فردا صبح راهي اتاق عمل كنم. يادم ميآيد عمل سختي را پشت سر گذاشت و در جايي كه بقيه بيماران ساعت 11 از اتاق عمل خارج شدند، كار او تا ساعت 5 عصر طول كشيد. وقتي در آيسييو به ديدنش رفتم، با نگاهي پر از خشم و سرزنش از دور به من فهماند كه ديگر نميخواهد مرا ببيند! چند روز بعد كه مادر به بخش منتقل شد، برق محبت نيز به چشماش بازگشت. بعد از بيمارستان هم يكي، دو ماهي را در منزل من گذراند و حالش كه حسابي خوب شد، راهي همدان شديم. توي راه اعتراف كرد كه آن دو ماه از بهترين روزهاي عمرش بودند. مادر 8 سال بعد از آن عمل زندگي كرد و سرانجام در همان بيمارستان از دنيا رفت. روز وداع، وقتي پرونده پزشكياش را ورق ميزدم، ديدم كه پيش از جراحي، قلبش تنها 5 درصد كارايي داشته است. اين داستان شخصي براي من يادآور حال و روز وطنمان، ايران است؛ وطني كه پيش از رياستجمهوري دكتر پزشكيان، قلب اقتصادي- اجتماعياش چيزي در همين حدود كارايي داشت.
همه ما كه در نهايت خوف و رجاء به پزشكيان راي داديم، به اميد «تغييرات بنيادين» پا پيش گذاشتيم. اما با همه آنهايي كه به او راي ندادند در يك عقيده مشترك بوديم و آن اينكه چنين تغييراتي به اين سادگيها ممكن نيست. صرفنظر از بيماريهاي حاد ايران، اين يك بينشِ مردود، عقبمانده و جهانسومي است كه فكر كنيم وقتي به كسي راي ميدهيم، بايد كنار بنشينيم و خيلي طلبكارانه از او انتظار داشته باشيم كه همه مشكلات را يكتنه حل كند و همه موانع را شخصا از پيش رو بردارد. گاهي فراموش ميكنيم كه بخش مهمي از مشكلات و راهحل آنها ممكن است خود ما باشيم. براي مثال فراموش ميكنيم كه اندكي صرفهجويي در مصرف انرژي، ممكن است دست دولت منتخب را در اداره امور كشور بازتر كند يا صيانت و پاسداري تكتك ما از محيطزيست ممكن است هزينههاي دولت را كاهش و امكان سرمايهگذاري آن را در افقهاي ديگر تقويت كند. تفكر و تربيت رايج در كشورهاي پيشرفته مبتني بر اين اصل نوشته و نانوشته است كه آحاد جامعه بايد بيش از آنكه منتظر معجزه و گرهگشايي از سوي دولتها باشند، خود براي بهبود شرايط تلاش كرده و دولتهاي منتخب، مردمي و مورد اعتماد را در پيشبرد امور حمايت كنند.
كشور ما به دلايل دور و نزديك تاريخي، مشكلات انباشتهشدهاي دارد كه از ميان برداشتن آنها بالطبع كار يك دولت و يك دوره رياستجمهوري نيست. اين مشكلات جز به تدريج و جز با همكاري ملت و دولتي كه برآمده از اراده آنها باشد، حل نميشود. در اين بين، پزشكيان به تاييد و تصريح همگان، انساني صاف، صادق و بيشيلهپيله است كه از ته دل ميخواهد به اين كشور خدمت كند. او بياغراق، نه «اسب زينشده» كه زمين سوختهاي را تحويل گرفته كه در پيش از هر چيز نياز به ترميم و بازسازي دارد و اين بازسازي، جز با اعتماد مردم ممكن نيست. از همين رو ياري كردن پزشكيان، ياري كردن خود ما و ساختن آيندهاي بهتر براي فرزندان و بازگرداندن مملكت به ريل پيشرفت و توسعه است و تنها گذاشتن او در اين شرايط، نه فقط ضربه زدن به دولت كه آسيب رساندن به اميدهاي خودمان است. اينجاست كه بايد پزشكيان را در اين شرايط صعب و سخت تنها نگذاريم و با هر كاري كه از دستمان برميآيد، ولو خاموش كردن يك لامپ اضافي، صرفهجويي در مصرف آب، تفكيك زبالهها، تحويل يك لبخند به يكديگر، كم كردن درجه حرارت منزل و كمي قناعتپيشگي زمينهاي فراهم كنيم تا او بتواند انرژي خود را مصروف از بين بردن ناترازيها يا حل مسائل و مصائب كليدي و كلان چون فرهنگ، بهداشت، آموزش و پرورش، ارتباطات و سياست خارجه كند. به عبارت ديگر، همچنانكه پزشكيان با چانهزني در سطوح بالاي قدرت، ما مردم نيز بايد در بين خودمان همدلي و وفاق ايجاد كنيم. اين همدلي و مشاركت، راه را بر عوامفريبان و فرصتطلبان خواهد بست و ايران را به مدار عقلانيت، اعتدال و توسعه بازخواهد گرداند. در اين بين، كافي است به ياد داشته باشيم كه پزشكيان انتخاب ناگزير ما در اين بزنگاه تاريخي بوده است و موفقيت او، موفقيت همه ما و پاسخي قاطع به بدانديشان، كژانديشان و «كاسبان تحريم» خواهد بود. همانها كه با ايجاد بحرانهاي حاشيهاي چون حجاب، فيلترينگ و ماجراهايي نظير تابعيت فرزندان محمدجواد ظريف، ميكوشند دولت منتخب را به گوشه رينگ بكشانند و از مسير خدمت بازدارند. رفتار پزشكيان، همانطور كه در نمايشگاه صنعتي اخير نيز ديديم، نمايانگر همين نگاه صادقانه و عاري از پوپوليسم است. وقتي او به وزير صنايع خود به خاطر حرارت بالاي سالن و وجود نورهاي زياد تذكر ميدهد و صادقانه از مردم ميخواهد كه كمي در مصرف انرژي صرفهجويي كنند، اين رفتار او نه نمايشي، بلكه از سر صداقت است. پزشكيان مردم را با يك دوگانه مهم روبهرو ميكند: يكي مصرف بالاي انرژي و ديگري آلودگي هوا. اين ما هستيم كه بايد در اين ميان تصميم بگيريم؛ آيا به حرف جراح قلب گوش كنيم كه براي سلامتي اين بدن بيمار تلاش ميكند يا به كساني كه ميخواهند با متهم ساختن دولت، همه چيز را بر سر او بشكنند؟ در اين بزنگاه، انتخاب با ماست كه مسير رستگاري را هموارتر كنيم يا بار سنگينتري بر دوش اين ملت و دولت بگذاريم.